ان الانسان لیطغی

وقتی تلوزیون در خانه نباشد،‌انگار انسان وقت بیشتری دارد،‌انگار ناگهان از میان هیاهوهای بی اندازه به سکوتی میرسد که میتواند تمرکز کند. 

الان بیش از هفت سال است که با بریده شدن پای تلوزیون از خانه‌ی مان، پای رادیو به آن باز شده است. الحق که این صدا عجب اعجازی دارد، بر خلاف تلوزیون که تصاویر را به تو دیکته میکند و ذهنت را میبندد، میتوانی چشمانت را ببندی و با صدای رادیو هر چیزی را تصور کنی. 

بگذریم...چند وقت قبل رادیو معارف برنامه ای داشت با عنوان اینکه چگونه نماز با توجهی بخوانیم و در آن حواسمان به خدا باشد نه دیگری...

سیل پاسخها هر روز به برنامه ارسال و پخش میشد. در این میان من هم در طول مدت یک هفته ای که برنامه با این عنوان پخش میشد به این موضوع فکر میکردم. 

در نهایت تنها پاسخی که توانست مرا کمی قانع کند مفهوم «نیاز» بود.

اگر انسان به خدا «نیاز» داشته باشد قطعا در نمازش به او توجه خواهد کرد. چه بسا مواردی که انسان مستاصل شده است و دستش به جایی نمیرسد و چنان در نماز توجه دارد که انگار مافیهایی جز خدا وجود ندارد. و درست در نقطه مقابل آنچه ما را از خدا دور میکند «بی نیازی» است. 

اینکه خود را مستغنی از خدا ببینیم و چه دردی است این استغنای از خدا. تا جایی که انسان طغیان می‌کند و می‌شود فرعون و نمرود و قارون و ...این هیولای خوابیده در وجود ما با استغنا بیدار می‌شود و به چشم بر هم زدنی همه هستی 6 هزار ساله‌ی عبادتمان را می‌سوزاند و میشویم رانده‌ی درگاه خدا...الحق و النصاف چنین چیزی از هیچ انسانی دور نیست...

...ان الانسان لیطغی ان راه استغنی...

بدرستی وقتی انسانی که خود را بی نیاز ببنیند طغیان خواهد کرد...