این روزها که میگذرد هر روز احساس میکنم که کسی در باد فریاد میزند...
این روزهای سختی که بالاخره تمام خواهد شد ولی ما را پیر خواهد کرد...
این روزهایی که زخم طعنهها از زخم تیغها برندهتر است...
و مایی که حالا دیگر پناهگاهی هم نداریم...
حرمها، تنها پناهگاههای ما بسته شده اند...
عزیزی میگفت: این حس مشهد بدون امام، مثل بیابونه... سرد شده انگار
من در بیابان بودهام...برای رسیدن به حرم...باور کن حتی بیابان هم به سردی مشهد بدون امام نیست...
به یاد روزهایی که به عشق امام رضا در بیابانها قدم میزدیم...