باور نمیکردم نصب کردن یک کارت خادم الحسین ساده روی سینه مردمی که خود را خادم زائر امام حسین علیه السلام میدانند؛ چنین احساس محبتی ایجاد کند.
با چنان محبتی از این هدیه ساده قدردانی میکردند که تو بیش از آنکه خوشحال شوی، شرمندی میشدی...
به یاد چایی شیرین کربلاییها
لبم حلاوت "احلی من العسل" دارد
عشق یعنی، در اوج غرور جوانی بنشینی و بند کیف زائر امام حسین را بدوزی...
یا اینکه فقط برای ثانیه ای هوای صورت زائر را خنک کنی...
و یا با بلندگویی نوید پیدا شدن گمشده ای را بدهی...
یا با تمام احساست بایستی و فقط به مردم خوشامد بگویی...
و یا تمام زندگیت را در دو طبق اخلاص نثار حسین کنی...
و اصلا مهم نیست که این طبق اخلاص ظرفی خرما باشد و یا یک تریلی 18 چرخ...
این عشق میتواند به شکل لبخند ابوفاطمه باشد در ورودی کربلا که با فریادهای چای ایرانی اش
در اول صبح به استقابلمان آمد و آنقدر مهربان بود که ناخودآگاه ساعاتی در کنارش ایستادیم
خانواده ابو مصطفی که از خانقین (جایی نزدیک گیلان غرب) به کربلا آمده بودند تا
موکب برپا کنند.
و اینها فقط بخشی از خادمین موکب ام البنین، در عمود 1323 بودند...