نمای اول: آفتاب داغ تابستان

نمای دوم:

کارگری در حال کار بر روی داربست بلند یک ساختمان

نمای سوم:

تنور نانوایی و نانوایی در مقابلش ایستاده است و عرق خود را خشک میکند

نمای چهارم:

شلوغی خیابان و چند تاکسی که زیر سایه درختی ایستاده اند و رانندگانشان بی حال داخل ماشین نشسته اند

نمای پنجم:

پیرمردی که با کیسه ای دارو از داروخانه ای خارج میشود

نمای ششم:

ترمینال بزرگ شهر و مردی که از اتوبوس پیاده میشود.

نمای هفتم:

کلیسای بزرگ شهر و مرد مسیحی که در حال خارج شدن است.

نمای هشتم:

مصاحبه با کارگر نمای دو - مرد رو به دوربین میگوید: گاهی صبح ها از شهر خارج میشوم تا روزه نگیرم...

نمای نهم:

نانوا میگوید: هر روز سعی می کنم روزه‌ام را نگه  دارم اما...

نمای دهم:

راننده تاکسی : روزه داری در تابستان برای کار ما خیلی سخت است

نمای یازدهم:

پیرمرد : من مریضم...گاهی به دستور دگتر نمیتوانم روزه بگیرم

نمای دوازدهم:

مرد مسافر: من مسافرم و نمیتوانم روزه بگیرم

نمای سیزدهم:

مرد مسیحی: من مسلمان نیستم و روزه بر من واجب نیست...اما به احترام این ماه در ملاء عام اقدام به خوردن و اشامیدن نمیکنم...

نمای چهاردهم:

کارگر ساختمانی: من گاهی روزها نمیتوانم روزه بگیرم...ولی هیچ وقت در ملاء عام در مقابل مردم چیزی نمیخورم

نمای پانزدهم:

راننده تاکسی : ما نمیفهمییم از بچه ها کی روزه نیست...چون هیج کس جلوی دیگران چیزی نمیخوره 

نمای شانزدهم:

نانوا : گاهی بچه ها میرن تو اتاق و بر میگردن...

نمای هفدهم:

پیرمرد: من مجبورم دارهامو بخورم...ولی هرگز جلوی دیگران اینکارو نمیکنم...

تصمیم داشتم این سناریوی ساده را بسازم(البته نه دقیقا به این سادگی) سناریویی درباره حرمت ماه رمضان. درباره اینکه حرمت ماه رمضان احترام به خداست و مهم نیست که روزه هستی یا نه...

احساس میکنم کمی بی تفاوت شده‌ایم. دیگر برای افراد کمتری تذکر دادن اهمیت دارد، تذکر دادنی که بزرگترین محبت به هم نوع خودمان است، چه کسی از کسی که مسیر درست را به او میگوید ناراحت میشود؟

چه کسی از فردی که راه حل درست مسئله را نشان میدهد ناراحت میشود؟

چه کسی از انسانی که خطر را گوشزد میکند تشکر نمیکند؟

چه کسی از پلیسی که مراقب است ناراحت میشود؟

اما این روزها دیگر به فکر هم نیستیم، به راحتی میبینیم و چیزی نمیگوییم. انگار امر به معروف دیگر بی معنا شده است.

بی تفاوتی آفتی است که اگر دامن گیرمان بشود، عاقبتش دامن همه ما را میگیرد...