همیشه اعتقاد داشتم فرد منشاء تحول است. انسانی که می تواند همه چیز را دگرگون کند. نه فقط یک انسان، بلکه هر انسانی میتواند منشاء تحول باشد، تحول در خانواده، محله، شهر، کشور، جهان، تاریخ،

وقتی به پیامبران الهی نگاه میکنم، همه آنهایی که به تنهایی قیام کرده اند، بدون سپاهی از فرشتگان و ماموران عذاب. همه به تنهایی توانسته اند تحولی عظیم در تاریخ بشریت بجا بگذارند.

نه فقط پیامبران، مگر حرکتهای بزرگ تاریخ با حرکت افراد بزرگی چون گاندی، مائو، ماندلا، امام ، و لیست بلندی از کسانی که زمان و مکان و یا تاریخ را دگرگون کرده‌اند، شروع نشده است؟

افرادی که نامشان در تاریخ فراموش شده است ولی عظمت امروز مدیون قیام آنهاست. چه آنکس که در سطح خانواده خود قیام کرد و آن را متحول کرد، و چه آنکس که در سطح کشور خود قیام کرد و چه کسی مانند امام که در قرن خود قیام کرد. مهم آن شخص است.

همیشه آروز داشتم از نزدیک چنین شخصی را ببینم، در میان حرکتش باشم، جزئی از حرکتش باشم،

و خوش شانس بودم که چنین چیزی را دیدم...

 

چه اهمیتی دارد که کسی حاج عبدالله ضابط را میشناسد یا نه. من او را از نزدیک میشناختم و شاید هم نمیشناختم. ای کاش آنچه امروز میدانستم در روزگار حیاتش میدانستم. 

خستگی ناپذیر، صفت چنین انسانهایی است، انسانهایی که نگاهشان به افق است، از روزمرگی فراری اند و غافل نمیشوند، کسانی که به دنبال اسم و رسم نیستند، کسانی که تشویق ها و بی توجهیی اطرافیان تاثیری روی حرکتشان نمیگذارد، کسانی که از موانع نمیترسند، کسانی که واقعا خدا را پشتیبان خود میدانند، کسانی که میتوان گفت در عرصه جهاد اکبر مجاهدند. 

همیشه میگفت اگر کسی مقاومت کند، بایستاد، خود به خود انسانهای متعالی به دورش جمع خواهند شد، مثال یک لامپ را میزد، میگفت اگر رشته داخل لامپ مقاومت نکند، نور نخواهد داشت، فقط با مقاومت است که انسان میتواند نور ایجاد کند. و برای این نور انسان نباید هوا داشته باشد، رشته داخل لامپ فقط وقتی میتواند نور داشته باشد که از هوا خالی باشد. انسان هم فقط وقتی میتواند نور داشته باشد که از هوا خالی باشد...

او یک مرد مقاوم بود. به تنهایی در راهی که فکر میکرد درست است قیام کرد و درست بود. او تنها راه را نجات را زنده کردن یاد شهدا میدانست، او به جهاد اعتقاد داشت، زندگی مجاهدانه.

جمله معروفی از او بین دوستانش به یادگار مانده است، وقتی در اوج خستگی که همه به استراحت نیاز داشتند او مشغول کار بود و با اعتراض دوستانش مواجه میشد میگفت: انسان باید انقدر کار کند که وقتی مرد به خدا بگوید دیگر بیشتر از این توان نداشتم. 

وقتی مرد، دوستانش راحت شدند که او بالاخره خواهد توانست استراحت کند.

حاج عبدالله ضابط سنگ بنای چیزی را گذاشت که شاید خیلی ها باورشان نمیشد به نتیجه برسد، ولی ایستاد و نوری را روشن کرد که خدا میداند تا کی باقی خواهد ماند. 

او یک مجاهد بود.