صحن امام رضا-خادم امام رضا-مرز مهران

پیرزن افغان نیمه شب با التماس میگفت: «من دارم میمیرم، اجازه بدید قبل از مرگ کربلا رو ببینم؛» نه ویزا داشت نه پاسپورت و نه احتمالا شناسنامه حتی...

دیشب هوای مهران بسیار سرد بود، مرز بسته بود و امکانات رفاهی به هیچ وجه به اندازه زائرین پشت مرز نبود.

پیر و جوان، زن و مرد و کودک، بر روی خاک، بدون هیچ زیر انداز و رو اندازی در گوشه گوشه مرز به خواب میرفتند. ولی مشکل این نبود.

به هر کس برخورد میکردم سئوالش این بود مرز چه موقع باز میشود، ایا بدون ویزا میشود از مرز گذشت؟ خدا میداند چند نفر بدون ویزا و یا حتی پاسپورت به امید کربلا پشت مرزهای مهران چندین شبانه روز انتظار میکشیدند و در اخر انقدر تعداد این افراد آنقدر زیاد شده بود که برای چندین ساعت مرز بسته شد و مردم در هوای سرد پشت درهای مرز مجبور به انتظار شدند...

تجمع مردم بیشتر میشد، مردمی که نگران بودند نکند به کربلا نروند...

انتظار مردم پشت ایستهای بازرسی 

فشار جمعیت بصورت خطرناکی رو به افزایش بود، نگرانی در چهره خامان به وضوح دیده میشد، مسئولین مرزی نمیدانستند با این حجم ازمردم چه باید کرد، همه چیز و همه کس در حال سردرگمی به سر میبرد.

حاج حسین یکتا

داشت فرماندهی میکرد، یک لحظه صداش کردم، تا برگشت عکسشو گرفتم

تا اینکه خبری  مثل بمب منطقه را زیر و رو کرد، به دستور مقام معظم هبری، مرزها باز شدند

به دوستم گفت:چفیه تو بگیر لباسمو عوض کنم...

جمعیت باورشان نمیشد، پست هایها بازرسی برداشته شدند و سیل جمعیت به سمت کربلا سرازیر شدند، غوغایی به پا شده بود، یکی گریه میکرد، یکی میخندید، یکی سجده شکر بجا  می اورد...

ارامش در چهره مردم بود و در ان شلوغی و غوغا که قیامت را به یاد ادم می اورد، انگار حسین(ع) امده بود و فرموده بود:« بروید به بهشت، همه را شفاعت کردم...»

ارامش بعد از باز شدن مرز. وسط جمعیت نشستن یک چیزی بخورن

چقدر زیارت، خانوادگی میچسبه...